به سایه ام برسانید !.. فرصتم کم بود!
میان دغدغه هایم، خدا چه مبهم بود!
به کفش من بسپارید: خسته تر نشود!
به رد پام بگویید: بی اثر نشود!
به شهر من بنویسید! باز می گردم!
به کوچه های خیالی، به خواب ولگردم...
به حسرتی که نشسته است روی غربت من
به حس بودن دستت کنار عادت من
به بوسه های ترک خورده در شب آغوش
به استغاثه ی موهوم و زجر دوشادوش
به نشأگی، به شبی ، با بکارتی زخمی
به وعده های دروغین ، بشارتی زخمی...
چقدر لهجه ی این آیه ها عوض شده است!!
چقدر طعم لبان خدا عوض شده است!!
چقدر واژه نشسته است روی حنجره ام!
چه اشک های نجیبی است پشت پنجره ام!
پر از تراخُم زجرم در این بگیر و ببند!
پر از نوازش آهم ، به زخم دل سوگند!
شبیه ناله ی خاموش و مرگ عقربه ام
شبیه مزّه ی باروت و بوس یک شبه ام
عبور می کنم امشب من از غرور خودم
شکست می خورم این بار از شعور خودم
شبیه حس رسیدن، شبیه پایانم !
به سطر آخر یک عاشقانه می مانم !!
هر چه تُف می کنیم، سربالاست
سقف ایمانمان ترک خورده است
مثل تسبیح، گیج و ولگردیم
روحِ لبخندهایمان مرده است
پدری مُرد!!! مصلحت این بود!
مادری بر بهشت قی می کرد
دختری با نجابتی زخمی
کوچه ها را به اشک طی می کرد
دست هامان پر از گدایی شد
گریه در استغاثه مان مشکوک
کعبه مان هم که از غزل افتاد...
سجده کردیم بر شب "بانکوک"
صف کشیدیم هاله در هاله
با امیدی که بختمان صاف است
مثل سیگار لب به لب گشتیم
فکر کردیم مزه در هاف است
گریه کردیم پشت هر تقویم
بغض ها را به زخم بخشیدیم
خسته از خواب های پُف کرده
مانده در ابتدای تردیدیم
آسمانی شدیم و دانستیم
هر چه داریم، از زمین داریم
پشت این بام های بی فریاد
ما شبانه شعور می کاریم ...
"Top heads spitting"
Upwards are all spitting our
Dehiscent faith Roof
We wander and stray, like Hallelujah
There is no joy in our smile
A father died, this was his fate
a mother was a Vomiting in heaven
A girl who was injured his decency
Crying out to cross Alleys
Our hands were full of begging.
Our requirements were suspected cry
When the Ka'ba was devoid of Sonnet
We prostrate to the night Bangkok
Among the several rings of light standing in the queue
We hope that luck is smooth
Like cigarette between the lips
Our suppose we tasting in Haf exists
We've cried on the back of each calendar
We gave our tears into our wounds
Tired of inflated dreams
We've been skeptical in the beginning
We Celestial and knew
We have everything from the ground
On the roof without shouting
We're planting grass consciousness
به جان سوره ها افتاده ام ، مشغول تحلیلم
کمی آن سوی سِدرُالمُنتهی، در حال تنزیلم
میان آیه ها می گردم و هُق می زنم خود را
صدای زخم انسان می دهد آهنگ ترتیلم
تو را می نوشم و وارونه می رقصم خیابان را
چه پنهان از تو حالم خوب و "هِع" پاتیل پاتیلم
میان تشت الغوث تو همچون کفر می رقصم
کریمان نگاه تو نمی گیرند تحویلم
قرارمان کنار جُلجُتا ، بعد از نماز صبح
تو با یک شاخه ی زیتون و من با دسته ی بیلم
دلم را می نویسم پشت جلد خستگی هایم
که تا یک جبرئیل و وحی دیگر پاک تعطیلم
...
"Dance blasphemy"
Among sura am doing analysis
Beyond the seventh heaven now I'm landing
Way to go between verse and my health is marred
Songs my voice is like the human wound
Way to go in the street drunk when you drink
I do not hide from you, I'm good I'm very drunk
Among beg of you, like pagan dance
Those who are interested you are avoiding me
Our meeting place next to where Jesus was crucified, after the morning prayer
You with an olive branch and I shovel handle
I write your heart behind my tired Cover
Until the angel of revelation and a revelation the other, I am closed
در آغوش موج ها لم داده ام
و برای خورشید
که دارد از دستم می رود
دست تکان می دهم!
این مسافر تا فردا ...
که بیاید!
چه رفتن غم انگیزی دارد این مسافر!
چه فانوس ها خوشحالند از رفتن خورشید!
چه دکل ها کل می زنند !!
و چه کیفی می کنند ستارگان!!!
خدا کند آسمان ابری شود تا ابد!
ای کاش تا ابد ابر ها بمانند
تا غرور فانوسکان شکسته شود
و دکل های کم نور از خجالت آب شوند در دریا!
تا آب شوند از خجالت
این فانوسکان آویزان!
فردا که شد به خورشید خواهم گفت:
قصه ی فانوسکان آویزان کم نور را
که پشت سرت چه حرف ها می زنند تا بیایی!
من لابه لای کدام فاصله از دست رفته ام؟
این واژه ها که بر شب سنگ قبر من
اندام نیم لخت کفن کرده ی مرا
تکرار می کنند،
از ذوق بی ترانه ی کدام شاعر غریب،
چکه کرده اند؟
در هر پسین پنج شنبه پر از شعر می شوم
در انجماد وحشت فردا ی ناگزیر!
شعری پر از تلاوت یک روح بیقرار.
در ازدحام عقربه ها
که تعطیل مانده اند،
من خواب ناتمام زمینم که مانده ام.
من خواب دیده ام
من خواب دیده ام
که بیدار می شوم
بر سنگ قبر من بنویسید:
ما سبز می شویم
ما با تلاوت خورشید بیدار می شویم
بر سنگ فرش های خیابان بنویسید:
ما روح چشمه ایم که دریا مراد ماست!
ما سبز می شویم
حتی اگر هزار بار
پاییز خشمتان
پژمرده مان کند!
ما سبز می شویم