وقتی که میان من و تو فاصله رویید!
دیدیم که ماییم و لب چشمه ی تردید
نفرین شده ی حادثه هاییم در این شهر
گفتند که در سایه ی تیغید ! نترسید!
صد کوچه دویدیم به دنبال رهایی
صد پای رسیدن که در این هروله خشکید
از ضلمت و تاریکی شب خسته ترینیم
ای آینه داران نکند دیر بجنبید
گفتند که خورشید! ولی سهم شما نیست
ای پنجره ها ! پنجره ها ! آی کجایید!